حجاب
منوی اصلی
مطالب پیشین
وصیت شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
نویسندگان
درباره

به وبلاگ حجاب خوش آمدید
جستجو

آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 94
بازدید ماه : 346
بازدید کل : 66629
تعداد مطالب : 25
تعداد نظرات : 76
تعداد آنلاین : 1


.

پرده خوش امد گویی

div style="border-width: 0px; z-index: 1000; position: fixed; right: 0px; bottom: 0px;">
type="text/javasc
ابزار وبلاگ
جمعه 21 شهريور 1393برچسب:, ساعت 15:13

تو میتوانی روسری نصفه نیمه ات را گاهی برداری و دوباره بزاری
میتوانی گاهی بادبزنش کنی
میتوانی مانتوی سفید کوتاه نازک چسبان بپوشی تا گرمت نشود
میتوانی شلواری بپوشی که دمپایش تا صندل ات 20 سانتیمتر فاصله داشته باشد
میتوانی جوراب هم نپوشی
لاک هم لابد خنک کننده است
بستنی هم لیس بزن روی نیمکت پارک
بوی ادکلنت هم میتواند تا 10 متر پشت سرت تعقیبت کند
فرض کن اینها بلد نیستند مثل تو باشند
فرض کن اینها عادت کرده اند به این پارچه ی سیاه در این گرما
فرض کن گرمشان نمیشود
فرض کن تو روشنفکری و اینها امل
آخر تو چه میدانی چادر ترنم عطر یاس در فضای غبار آلود دنیاست
آخر تو چه میدانی حجاب خنکا و زیبایی به وجود هر دختر مینشاند
تو میتوانی خوش باشی به عرق نکردن در دنیا
خنکای بهشت گوارایتان دختران چادری

من نمیدانم ملائک چطور میخواهد حساب کند ثواب چادری های رمضان مرداد را....

 



برچسب ها :


نوشته شده توسط : فاطمه

جمعه 21 شهريور 1393برچسب:, ساعت 14:44

 

- چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست و همکلاسی ایرانی اش همایون می گه :

چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن  !؟؟

یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه خرابی دارند و خودشون رو نمیتونن کنترل کنن؟؟

- همایون لبخندی میزنه و میگه :

ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده ؟

و هر مردی می تونه ملکه انگلستان رو لمس کنه؟!

- چارلز با عصبانیت می گه :نه! مگه ملکه فرد عادیه ؟!! 

فقط افراد خاصی می تونن با ایشون دست بدن و در رابطه باشن!!!

- همایون هم بی درنگ می گه :

خانوم های ایرانی همشون ملکه هستن!!!        

 



برچسب ها :


نوشته شده توسط : فاطمه

جمعه 21 شهريور 1393برچسب:, ساعت 14:31

 

خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس، از میان همه ی تصویر های آن روزها یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند:


يادم مي آيد يک روز که در بيمارستان بوديم، حمله شديدی صورت گرفته بود. به طوري که از بيمارستان هاي صحرايي هم مجروحين زيادي را به بيمارستان ما منتقل مي کردند. اوضاع مجروحين به شدت وخيم بود. در بين همه آنها، وضع يکيشان خيلي بدتر از بقيه بود. رگ هايش پاره پاره شده بود و با اين که سعي کرده بودند زخم هايش را ببندند، ولي خونريزي شديدي داشت. مجروحين را يکي يکي به اتاق عمل مي برديم و منتظر مي مانديم تا عمل تمام شود و بعدي را داخل ببريم.


وقتي که دکتر اتاق عمل اين مجروح را ديد، به من گفت که بياورمش داخل اتاق عمل و براي جراحي آماده اش کنم. من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بياورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم.

 

همان موقع که داشتم از کنار او رد مي شدم تا بروم توي اتاق و چادرم را دربياورم، مجروح که چند دقيقه ای بود به هوش آمده بود به سختي گوشه چادرم را گرفت و بريده بريده و سخت گفت: من دارم مي روم که تو چادرت را در نياوری. ما براي اين چادر داريم مي رويم... چادرم در مشتش بود که شهيد شد.


از آن به بعد در بدترين و سخت ترين شرايط هم چادرم را کنار نگذاشتم.

منبع: جهان نیوز، یکشنبه 13/12/91

 



برچسب ها :


نوشته شده توسط : فاطمه

چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:, ساعت 15:4

حجاب برتر



برچسب ها :


نوشته شده توسط : فاطمه

چهار شنبه 12 آذر 1388برچسب:, ساعت 21:51



برچسب ها :


نوشته شده توسط : فاطمه



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد